کد خبر: ۸۹۶۲۱
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۷:۳۳ 06 September 2015
13 شهریور 94
ساعت 21:12 شب
همه اعضای تیم هسته‌ای در خانه ما جمع شده بودند. تلفن آقای بعیدی‌نژاد زنگ خورد و او جواب داد: «مخلصم. خوبی داداش؟ آقایی... دمت گرم... نه والا... مهمونی‌ام جان رنجبران. به جون رنجبران راست میگم راهم دوره بی‌خیال شو. بابا شما که تهش می‌خواید دوباره مستند «شطرنج با گرگ‌ها» پخش کنید که... باشه آقا. دیگه چاره چیه؟ اومدم.» تلفن را قطع کرد و از جایش بلند شد. پرسیدم: «کجا استاد؟ چی شد؟» گفت: «والا زنگ زدن میگن بیا تلویزیون راجع به برجام صحبت کن. منم و یکی از نمایندگان مجلس.»

 او که رفت شروع کردیم به منچ بازی کردن. خیلی خوش گذشت، فقط جواد طفلک حوصله‌اش سر رفته بود. خب چکار کنیم؟ تقصیر خودش بود. لامصب آنقدر خوب استدلال می‌کرد گند می‌زد به بازی بقیه. برای همین تا بازی شروع می‌شد همان روز اول جواد را حذف می‌کردیم. طفلک تا آخر بازی ما را نگاه می‌کرد و موز می‌خورد. البته بازی ما کمی فرق می‌کرد. داشتیم بازی می‌کردیم که زنگ خانه را زدند. در را باز کردم و چند لحظه بعد آقای بعیدی‌نژاد وارد شد! 

همه تعجب کردیم. پرسیدم: «چرا اینقدر زود برگشتی حمید جان؟» ظریف بادی به غبغب انداخت و گفت: «نیروی کیفی جمع کردم واسه مذاکرات با لباتون بازی می‌کنه. حمیدمون رفته جیک ثانیه طرف رو فتیله پیچ کرده و اومده.» بعیدی‌نژاد گفت: «نه بابا! وسط راه زنگ زدن گفتن نیا نمی‌تونی بیای توی استودیو.» عراقچی پرسید: «وا؟ چرا؟» بعیدی نژاد گفت: «واسه اینکه آقای زاکانی گفته بود اگه بعیدی‌نژاد بیاد شأن مجلس حفظ نمی‌شه، من توی برنامه شرکت نمی‌کنم. گفته از طریق تلفن صحبت کنم که شأن مجلس محفوظ بمونه.» این را که گفت، جواد مثل لبو قرمز شد. به زور توانستم او را برگردانم. داد می‌زد: «بذارید برم شأن رو نشونشون بدم!» همه اعضای تیم هسته‌ای عصبانی بودند. جز مجید تخت روانچی که ساکت گوشه‌ای نشسته بود و به همه لبخند می‌زد. ولی مگر این وزیر زودجوش یکجا بند می‌شد؟ به سختی نشاندم‌شان روی صندلی‌ها که آرامش‌شان را حفظ کنند. میوه برایشان گذاشتم. عراقچی نگاهی به میوه‌ها کرد و گفت: «دکتر آناناس هم بیارید که شأن تیم مذاکره‌کننده حفظ بشه.»

 همه زدند زیر خنده. از عباس پرسیدم: «این آقای تخت روانچی توی این شرایط عصبانی نمی‌شه؟» گفت: «چرا! از همه بیشتر.» پرسیدم: «پس چرا بروز نمی‌ده؟» گفت: «ما از روزی که مذاکرات شروع شد، یه سری سیستم روی خودمون نصب کردیم که باعث می‌شد در مواقع لزوم دیپلماسی «لبخند» رو پیاده کنیم. سیستم تخت روانچی خراب شده روی لبخند هنگ کرده. حالا باید باز کنیم ببریم گارانتی ببینیم عوض می‌کنن یا نه.» همه را دعوت کردم شام. نشستیم دور میز ولی عراقچی از جایش بلند شد و گفت: «من نمی‌خورم. زیتون پرورده نگذاشتید شأن مذاکره‌کنندگان رعایت نشده.» ظریف دوباره سرخ شد و گفت: «من برم صداوسیما کار دارم باهاشون.»

 ناگهان مجری برنامه (رنجبران) زنگ زد به موبایلم و از کار اخلاقی آقای بعیدی‌نژاد قریب به یک ساعت تقدیر کرد. از بعیدی‌نژاد پرسیدیم: «چکار اخلاقی‌ای کردی؟» گفت: «اینکه قبول کردم نرم برنامه؟»  گفتم: «خب مثلا چیکار می‌تونستی بکنی؟ اومدن و نیومدن مهمون دست اوناست. مثلا برنمی‌گشتی چیکار می‌کردی؟» بعیدی‌نژاد فکری کرد و گفت: «راست می‌گید! آهان فهمیدم! احتمالا به خاطر اینکه برگشتنی با سرعت مجاز و روی خطوط حرکت کردم ازم تشکر کرده.» ظریف دوباره سرخ شد و داد زد: «حالا این دفعه نذاشتید ولی خاطرات شما که تموم نشده. اگه من شأن رو نکردم توی کوله‌شون، جواد نیستم! حالا می‌بینید.»

 وقایع‌نگار 13 شهریور 94:
1. زاکانی به خاطر شأن(!) مجلس اجازه حضور بعیدی‌نژاد در استودیوی گفت‌وگوی ویژه خبری را نداد‌!
منبع:روزنامه قانون
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار